گفتگوی کوتاه با جوئل ویتنی
نویسندگان چپگرایی که در «پاریس ریویو» هویت غیرسیاسی خود را نشان میدادند
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از پایگاه خبری الکتریک لیترچر، خبرچینها؛ کتابی که جوئل ویتنی درباره چگونگی بهرهگیری سیا از نشریه «پاریس ریویو» و نویسندگانش به عنوان ابزاری تبلیغاتی در طول جنگ سرد، برای درک ما از تاریخ ادبیات آمریکا و چگونگی مواجهه آن با سیاستهای جهانی مفید است. این کتاب گستره وسیعی از نامهای آشنا را در برمیگیرد. نامهایی نظیر ارنست همینگوی، جیمز بالدوین، پیتر ماتیسن و جرج پلیمپتون (یکی از بنیانگذاران نشریه پاریس ریویو).
ویتنی کتاب خود را با مهارت یک محقق خستگیناپذیر و یک قصهگوی غریزی به کشف شبکه پیچیدهای از دستهای پنهان، حامیان مخفی و وابستگیهای ناخوشایند اختصاص داده است. در این گفتوگو، جوئل ویتنی درباره سخنگویان بزرگ ادبیات آمریکا در دهههای شصت و هفتاد میلادی سخن گفته است. درباره اینکه چگونه برخی از آنها مقاومت کردند و برخی دیگر همراه شدند.
دارلی استوارت: آنگونه که شما در کتابتان نوشتهاید، روابط میان مجله پاریس ریویو و سیا با تبادل آگهی شروع شد و اندک اندک کار به جایی رسید که این مجله به «سلاح مخفی قدرت نرم در سطح بینالمللی» تبدیل شد. آیا میتوانید درباره اهمیت این قدرت مخفی و مقالهای که در نهایت گسترش پیدا کرد و به کتاب «خبرچینها» منتهی شد کمی توضیح دهید؟
جوئل ویتنی: آنچه که من دربارهاش صحبت کردهام یک شروع ساده بوده است. من در پی مبالغه نبودهام. چیزی که من در کتابم به آن پرداختهام این موضوع است که چگونه چیزهایی که شما حس میکنید ساده و بیضرر هستند میتوانند روزنهای برای گسترش اثرگذاری کار شما شوند. «کنگره آزادی فرهنگی» که جبهه تبلیغاتی سیا بود همکاری اتحادیهای با پاریس ریویو را از دهه ۱۹۵۰ آغاز کرد و از مسیر این همکاری، «کنگره» توانست این موضوع را در سطح جهانی رواج دهد که آمریکا چیزهایی فراتر از کادیلاک و همبرگر و تانک برای عرضه به دنیا دارد. توانست این نکته را اثبات کند که آمریکا پر است از تولیدکنندگان خلاق فرهنگ و ادبیات و نوابغ موسیقی. این شیوه عمل هنوز هم مورد استفاده ماست. به گمانم این حس خیلی خوبی است که ما در قالب قراردادهای اتحادیهای، یارانههای اضافی دریافت کردهایم.
پاریس ریویو گفتوگوهای خود را به مجلات مختلفی در آمریکای لاتین، آلمان، ژاپن و فرانسه میفروخت و این معامله بیش از آنکه یک معامله بزرگ به نظر بیاید، یک فرصت بزرگ به نظر میرسید.
اما وقتی از نزدیک به موضوع نگاه کنید، میبینید افرادی که گفتوگو با آنها صورت میگرفت چندان در جریان ماجرا نبودهاند.
استوارت: چطور؟
ویتنی: در بسیاری از موارد نویسندگان چپگرا -مانند همینگوی- که مجله با آنها گفتوگو میکرد در اولین برخورد بیش از هر چیز هویت غیرسیاسی خود را جلوهگر میساختند و این مطلوب نشریهای بود که با حمایت مالی سیا منتشر میشد. این موضوع محل تردید است که آن نویسندگان در جریان ماجرا بوده باشند، اما معاملهای که میان نشریات خودی نظیر پاریس ریویو با کنگره آزادی فرهنگی صورت گرفته بود، مبنایی برای دست یافتن کنگره به اهدافش شده بود. بر مبنای توافق مخفیای که صورت گرفته بود، پاریس ریویو این فرصت را برای کنگره فراهم کرده بود که کارکنانش را در چارچوب همکاری با یک نشریه ادبی عادی سازی کند تا هویت امنیتی آنها پنهان بماند. نیمی از حقوق این کارکنان را پاریس ریویو پرداخت میکرد و نیم دیگر را سیا. در اینجا بود که آن شروع ساده به انحرافی عمیق انجامید.
استوارت: پرچالشترین بخش در فرآیند نوشتن «خبرچینها» کدام بخش بود و انتظار خودت از تاثیر تجارب و اطلاعاتی که به هنگام نوشتن این کتاب به دست آوردهای بر پروژههای بعدیات چیست؟
ویتنی: پرچالشترین بخش کار این بود که پس از پایان یافتن هر فصل من احساس میکردم هنوز تحقیقاتم درباره آن فصل به پایان نرسیده است. من تمام ماجراهای مرتبط با نویسندگان متفاوتی که مورد بررسی قرار داده بودم را مدنظر قرار دادم اما حس میکردم هر نویسندهای که در هر جای این دنیا زندگی میکند احتمال دارد مورد اغوا قرار گرفته باشد. البته سیا تمرکز خود را بر مجلات و هنرمندان اکسپرسیونیسم انتزاعی و مواردی از این دست گذاشته بود اما حس من این بود که اطلاعاتم اندک است و باید تحقیق را ادامه بدهم.
حس میکردم لازم است که زندگینامه شخصیتهایی که در تحقیق به آنها پرداخته بودم را برای دههها مورد بررسی قرار دهم. این موضوع به من دلیل اینکه استادم در دانشگاه کلمبیا، مایکل اسکمل، بیست سال از عمرش را صرف زندگینامه آرتور کوستلر کرده بود به من فهماند. اما من فکر نمیکردم چه خودم و چه ناشران کتاب، بخواهیم چنین زمان درازی را صرف چنین کاری کنیم. به همین خاطر من خودم را اینگونه قانع کردم که کار من یک جستار بلند است و بعدتر میتوان جستارهای کوتاهتری برای تکمیل آن نوشت. اما فرصتی که ویراستار کار برای به پایان رساندن اثر برای من تعیین کرد محدود بود. پس از پایان یافتن نسخه اول من سه بار دیگر مواردی را به کتاب اضافه کردم و احساس میکنم اگر باز هم میخواستم این ماجرا را ادامه دهم، ویراستار من را به قتل میرساند.
استوارت: در عاشقانهها به سراغ خواندن نامههای باقیمانده از نویسندگان رفتهای. اما به نظر میرسد نکات جالبتوجه فراوانی در نامهها هست که نتوانستهای آنها را در کتاب بیاوری. درباره این نکات برای ما بگو.
ویتنی: وقتی همینگوی درگذشت، دوایت مکدونالد در مجله انکانتر، که نشریه تحت حمایت سیا در لندن بود به او حمله کرد. صحنه آغازین متنی که مکدونالد نوشته بود بسیار زیبا بود. در آن صحنه او خودکشی همینگوی را تصویر کرده بود. از پیادهروی همینگوی در اطراف خانهاش تا هنگامی که ماشه را کشید. صحنه گروتسکی بود. او همچنین تلاش کرد تا همینگوی را به عنوان یکی از قهرمانان هنر والا و در عین حال کسی که هنرش با زرق و برقهای بیهوده ممزوج شده است معرفی کند. جرج پلیمتون که یکی از دستاندرکاران پاریس ریویو بود دوازده صفحه تصحیح برای متن مکدونالد نوشت اما مکدونالد صبر کرد تا نسخه کتابی متنش منتشر شود تا به عنوان یک نگاه دیگرگونه به همینگوی، متنش را به طور کامل منتشر کند. البته نمیشود گفت صداقت روشنفکرانه مکدونالد در بالاترین حد بوده است. اما همین میزان از مقاومت هم بهتر از هیچ است.
ایبنا: کتاب «خبرچینها» به تازگی با ترجمه پرناز طالبی از سوی انتشارات کتاب کوچه به فارسی منتشر شده است.