چگونه در اکوسیستم ملتها زالو پرورش دهیم
گزارش روزنامه صبح نو – فاطمه ترکاشوند
نویسنده در مقدمه اختصاصیاش برای ترجمه فارسی کتاب در ایران از شخصیتی شروع میکند که برای تاریخ معاصر ایران اهمیت ویژهای دارد. او با توضیح نقش مجله انکانتر و نویسندهاش بهنام آلمن در ایجاد تصویر مطلوب سیا از محمد مصدق در کودتای سال ۱۳۳۲، تلاش میکند به خواننده ایرانی نزدیک شود و او را درباره نقش نامحسوس، غیرمستقیم و مرموز سرویس اطلاعاتی آمریکا در هدایت نویسندگان کنجکاوتر کند. «در چنین فضایی کتاب «خبرچینها» بهدنبال رد نویسندگان ناشناس و تحسینشده در صفحات آرشیوشده جنگ سرد فرهنگی و ادبی است. این دوره مطمئنا دورانی سردرگمکننده برای نویسندگان بوده است؛ دورانی که طی آن مجلهها بهشیوهای بسیار ظریف و نامحسوس، اغلب با تغییر سوژه به نتایج فرهنگی غربی و آمریکایی، با ظالمانهترین عملیات سازمان سیا همکاری میکردند و البته گاهی نیز یا عذرخواهی میکردند یا دفاعیهای آشکار و کامل از این عملیات ارائه میدادند».
ویتنی با قلمی که آشکارا میل به پرداخت داستانی به سوژهای ملتهب با خواص افشاگرانه دارد، در ۱۸ فصل ماجراهایی از دخالت سیا در تولید یا توزیع نوشتهها و کتابهای نویسندگان از آمریکایجنوبی گرفته تا شوروی و آسیا را نقل میکند و از ماجرای فریبخوردن یا همکاری خودخواسته نویسندگانی چون جیمز بالدوین، ارنست همینگوی، گابریل گارسیا مارکز، بوریس پاسترناک و برخی دیگر پرده برمیدارد. حساسترین و جالبترین بخش مرکزی بهنام «کنگره آزادی فرهنگی» است که ویتنی آن را بهعنوان پایگاه جهتدهی و هدایت نویسندگان معرفی میکند. او خود در مصاحبه با پایگاه الکتریک لیترچر تصریح میکند: «این کنگره که جبهه تبلیغاتی سیا بود، همکاری اتحادیهای با پاریس ریویو را از دهه ۱۹۵۰ آغاز کرد و از مسیر این همکاری، «کنگره» توانست این موضوع را در سطح جهانی رواج دهد که آمریکا چیزهایی فراتر از کادیلاک، همبرگر و تانک برای عرضه به دنیا دارد. همچنین، توانست این نکته را اثبات کند که آمریکا پر است از تولیدکنندگان خلاق فرهنگ، ادبیات و نوابغ موسیقی. این شیوه عمل هنوز هم مورداستفاده ماست». نویسنده کتاب «خبرچینها» سپس اضافه میکند: «پاریس ریویو گفتوگوهای خود را به مجلات مختلفی در آمریکایلاتین، آلمان، ژاپن و فرانسه میفروخت و این معامله بیش از آنکه معاملهای بزرگ بهنظر بیاید، فرصتی بزرگ بهنظر میرسید. بااینحال، وقتی از نزدیک به موضوع نگاه کنید، میبینید افرادی که گفتوگو با آنها صورت میگرفت، چندان در جریان ماجرا نبودهاند».
یکی از موارد جالب همکاری نویسندهها با سیا، مورد بوریس پاسترناک در قضیه همین رمان مشهور «دکترژیواگو» است. اواخر دهه ۱۹۵۰ وقتی سروصدای توقیف رمان نویسنده برجسته روسیه آنهم در هیاهوی بعد از اتمام جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ سرد از شوروی بلند شد، سیا فرصت را برای بهچنگآوردن این رمان غنیمت شمرد. «این سازمان با تمهیداتی توانست در زمانی کوتاه و بهطورمحرمانه کتاب را به زبان روسی چاپ کند تا پاییز همان سال در نمایشگاه جهانی ۱۹۵۸ در بلژیک بهدست روسها برسد». کتاب از کمونیستی ایتالیایی بهنام دانجلو نام میبرد که مقیم مسکو و مأمور پارهوقت ناشر چپگرای ایتالیایی، جیانجاکومو فلترینلی است. دانجلو با پاسترناک ارتباط میگیرد و بعد از دیدار، در عین ناباوری نسخهای تایپشده همراه با اصلاحات را از او دریافت میکند؛ درحالیکه پاسترناک به او یادآور میشود: «همینجا از شما دعوت میکنم برای مشاهده من درمقابل جوخه اعدام حضور بههم رسانید». اوایل ژانویه۱۹۵۸، نسخه روسی کتاب درحالیکه منبع انتقالش از اطلاعات بریتانیا ناشناس مانده، در دفتر موقت سازمان سیا در واشنگتن فراهم میشود و جان موری، رئیس بخش شوروی سیا، آن را «دگراندیشانهترین اثر ادبی نویسندهای روس از زمان مرگ استالین» مینامد.
اگرچه همه نویسندهها نیز شبیه هم نیستند و این ماجرا درست در زمانی اتفاق میافتد که شولوخوف، نویسنده مشهور دیگر شوروی که همکار دستگاه ادبی دولت دانسته میشود، «چالش جدیدی برای غرب ایجاد میکند و با اعتراضش به نقش آمریکا در برهمزدن تبادل فرهنگی با شوروی در جنگ سرد، دردسر دیگری برای بخش دیگری از سیا ایجاد میکند.
کتاب «خبرچینها» البته جلوتر هم میآید؛ تا همین اواخر قرن بیستم و جنگ نیابتی آمریکا و شوروی زیر گوش ایران در افغانستان. باوجوداین، اینبار ماجرا بزرگتر از چاپ کتاب و تحریف تصویر تاریخ از کشور یا حکومت است. سازمان سیا پس از نیمقرن فعالیت فرهنگی در جایجای جهان، آنقدر تجربه پیدا کرده که خودش بتواند نیرو تربیت کند تا جهان پس از یک قرن، آن را با نامکهایی چون بنلادن و القاعده و بعدها داعش بشناسد. ویتنی مینویسد: «ایالات متحده تا حدی پذیرفته است که بابت ظهور اسلامگراهای تندرو در خدمت ضدکمونیسم در افغانستان سزاوار سرزنش است؛ اما مدارک ثبتشده عنوان میکنند این پشتیبانی از اسلامگراهای تندرو بهعنوان بخشی از برنامه وسیعتر مداخله بعد از حمله شوروی اتفاق افتاد». بنیاد آسیا، چیزی شبیه همان کنگره آزادی فرهنگی، مؤسسه قدیمی وابسته به سیاست که پیشتر به لابی ویتنام برای شروع جنگ کمک کرده بود و از اواخر دهه ۱۹۵۰، فعالیتش را در دانشگاه کابل آغاز کرده است. ویتنی تقویت جریان اسلامگرایان افراطی را اینطور توضیح میدهد: «سازمان سیا به پشتوانه این نفوذ فرهنگی و سیاسی پیشدستانه، دامنه تسلط پنهانی خود را از کمکهزینههای دانشگاهی فراتر برد. گروهی مخفی بهنام «اساتید» در دانشگاه کابل سر برآورد که میکوشید اندیشههای ضدکمونیستی را به اسلام ستیزهجو مربوط کند. تا اوایل دهه ۱۹۷۰، نفوذ سیا در دانشگاهها ازطریق بنیاد آسیا به پیدایش گروههای تروریستی اسلامیای کمک کرد که چپگراهای هر فرقهای را بهقتل میرساندند».
کتاب «خبرچینها» برآن است که سیا از پس چندین لایه مؤسسه، کنگره، سازمان و بنیاد، آنهم در پوشش نامهای چندملیتی یا حتی ملی به سازماندهی جریانهای فرهنگی و هنری میپردازد و البته جنگی که ایالات متحده از این طریق علیه ملتها راه میاندازد، محدود به مرزهای فرهنگی باقی نمیماند و بعضا با فاصلهای چندساله، از سازماندهی فکری گروههای تروریستی سر برمیآورد یا شاید شبیه نمونهای نزدیکتر، جریانهای بلندمدتی از هنر و ادبیات مخالفخوان را در اکوسیستم فرهنگی هر کشور حمایت و تقویت کند.