دولتها چگونه از نویسندهها به نفع خود سود میبرند؟
مهدیه کوهیکار/ داستاننویس/آرمان ملی-گروه ادبیات و کتاب
در طول تاریخ بشر، دولتها یا حکومتهای بسیاری بودهاند که راه را بر نویسندهای بسته یا سخت کرده باشند. در دوران مــدرن، یکی از مهمتریــن نهادهای دولتی که در حوزه ژورنالیســتی و ادبیات دســتهای پنهان داشته، «سیا» است: ســازمان اطلاعات مرکز ایالات متحده آمریکا. کتاب «خبرچینها» (چگونه سیا بهترین نویسندگان را فریب داد) نوشته جوئــل ویتنی بنیانگذار و دبیــر مجله گرنیکا، در ســال ۲۰۱۷ منتشر شد و موردتوجه بسیاری از نشریات و منتقدان جهان قرار گرفــت، از جمله جان برجر: «به این کتاب گوش کنید؛ چراکه به روشی بسیار شفاف درباره آنچه که خاموش نگه داشته شده بود حرف میزند و آن را آشکار میکند.» دیوید تالبوت بنیانگذار مجله سالن نیز تاکید کرد «این کتاب نگاهی عمیق میاندازد بــه یــک دوره ســیاه؛ دورهای که روشــنفکران بزرگ آمریکایی مشتاقانه شروع میکنند به همکاری با دولت امنیتی آمریکا.» آنچه میخوانید نگاهی است به این کتاب که با ترجمه پرناز طالبی از سوی نشر کتاب کوچه منتشر شده.
جوئل ویتنی، نویسنده و شاعر معاصر آمریکایی، در کتاب «خبرچینها»، اشاراتی دارد به حمایتهای کلان مالی سازمان سیا از نشریاتی که در سراسر دنیا و بهویژه در کشورهایی چون آلمان، فرانسه و بریتانیا منتشر میشدند. این نشریات که در صدرِ آنها میتوان به «پاریسریویو» اشاره کرد با چاپونشر مطالب نویسندگان و روزنامهنگاران گمنام یا مطرح، بهطور نامحسوس، سعی در سوقدادن آنان به سمت سیاستهای آمریکا داشتند تا از طریق همراهی این نویسندگان مستعد به سیاستهای آمریکا مشروعیت ببخشند. این مشروعیتبخشی سبب اعمال پروپاگاندای موردنظر سازمان سیا میشد که اهدافی چون مقابله با آمریکاستیزی، جلوهدادن نظام شوروی بهعنوان نظام دروغین و پنهانکردن روابط مجلهها با این سرویس اطلاعاتی را دنبال میکرد.
درواقع امپراتوری سیا که کمکم تا آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین گسترش یافت اندیشمندان و روشنفکران را به فاصلهگرفتن از مارکسیسم و کمونیسم ترغیب میکرد و آنها را به سمت سازگاری با سبکوسیاق آمریکایی سوق میداد.
بیماری روحی و سرخوردگی ناشی از گذشته تاریک «هارولد داک هیومز»، از موسسان مجله نیمهرسمی کنگره آمریکا بهنام «پاریسریویو»، منجر به مکاتبات او با «پلیمتون» در سال ۱۹۶۶ و افشای برخی حقایق درباره ارتباط این مجله با سازمان سیا شد.
پلیمتون که نویسندهای موفق و دارای آثاری پرفروش و از دوستان خانواده کندی بود و در لیست جذابترین مردان نیویورک نیز قرار داشت در کنار ماتیسن از دیگر بنیانگذاران پاریسریویو بود. هیومز در این مکاتبات اشاراتی صریح دارد بر آموزش ماتیسن در محلی مخفی و امن در نیویورک و نیز دریافت حقوقش با نامی مستعار. هیومز همچنین در یکی از این نامهها با طرح این پرسش که وقتی نویسندگان جوانی که به دام ما افتادهاند از موضوع باخبر شوند به آنها چه میتوان گفت، به دستگاه پروپاگاندای گسترده سازمان سیا اشاره میکند.
تاریخ این مجله بهواقع کورسویی است درجهت یافتن افراد و عواملی که فرهنگ آمریکا را مدیریت و هدایت میکردهاند. به بیانی دیگر این کتاب اتوبیوگرافیای گروهی است از سرگذشتها و روایتهای چندپارهای که از ۱۹۵۰ آغاز گردیده است. این روایتها که در کتابها و آرشیوهای سراسر جهان پراکنده بودهاند بههمراه اسنادی دست اول و بسیاری نامهها دستمایه نوشتن این کتاب شدهاند.
بر پایه این اسناد، سازمان سیا با بهرهگیری از تکنیکهای جنگ روانی و پروپاگاندای فرهنگی و با استفاده از ابزارهای مثبت و منفی تلاش کرد تا هم دستاوردهای فرهنگی آمریکا را ارج نهد و هم ایدهها و سیاستهای شوروی را مورد تهاجم قرار دهد. بدین ترتیب کنگره آزادی فرهنگی جبهه پروپاگاندای جدید سیا بود و تلاش میکرد تا بر استفاده شوروی از فرهنگ غلبه کند. یکی از روشهای کنگره برای رسیدن به این هدف و بهحاشیهراندن مزیتهای کمونیسم، کمکهای مالی درجهت ترویج هنر بود. از این دست حمایتها میتوان به اعزام ارکستر سمفونی بوستون در شکل تور به اروپا و نیز پشتیبانی مخفیانه سیا از اولین نمایشگاه اکسپرسیونیسم انتزاعی نام برد. درواقع اکپرسیونیسم آمریکایی که بر آزادی فردی تاکید داشت، کمپینی علیه جنبش هنری واقعگرای اجتماعی بود که روزولت در دوران رکود اقتصادی پایهگذاری کرده بود. جز اینها برای جلوگیری از خشم محافظهکاران افراطی، باید نویسندگانی که درباره فقر و محرومیت قلم میزدند و هنرمندان واقعگرای اجتماعی به حاشیه رانده میشدند، نوعی سازش ناشیانه که زیر پوشش سازمان سیا انجام میگرفت.
بدین ترتیب ادبیات رفتهرفته به سلاحی تبدیل شد که درجهت ایجاد پروپاگاندای فرهنگی جنگ سرد پس از جنگ جهانی دوم ظهور کرد و پرورش یافت. اتفاقات مربوط به کتاب «دکتر ژیواگو» یکی از بارزترین نمونههای استفاده از ادبیات بهمثابهی ابزار است که جوئل ویتنی در کتاب «خبرچینها» به آن پرداخته است. «دکتر ژیواگو» که نام رمان معروف بوریس پاسترناک است، در سال ۱۹۵۸، به دلیل تناقض با ارزشهای شوروی کمونیستی، از سوی اتحادیه نویسندگان شوروی، نشریات ادبی دولتی و انتشاراتیهای دولتی توقیف شد. این شرایط برای سازمان سیا فرصت همکاری پنهانی فراهم آورد تا با اتخاذ تمهیداتی بتواند در زمانی کوتاه و بهطور محرمانه کتاب را به زبان روسی چاپ کند و در پاییز همان سال در نمایشگاه جهانی ۱۹۵۸ در بلژیک به دست روسها برساند. سازمان سیا صراحتا بر این نکته تاکید داشت که بهرهبرداری از ژیواگو در غرب باید با احتیاط تمام صورت گیرد. این آژانس اطلاعاتی درصدد بود تا «دکتر ژیواگو» به زبانهای مختلف ترجمه شود و بیشترین بحثها را در جهان ایجاد کند، بهنحویکه توجه بسیار به آن، این کتاب را تبدیل به گزینهای برای جایزه نوبل کند. در این میان مجله «پاریسریویو» هم با هدف دریافت کمک مالی از انجمن آزادی فرهنگی، بر آتش مناقشات میافزود. از طرفی دیگر مقامات شوروی تلاش میکردند تا جلوی انتشار کتاب را بگیرند و پاسترناک را مجبور میکردند تا نوشته خود را از ایتالیا پس بگیرد. بدینترتیب این منازعات به محرومیت بیشتر پاسترناک از حق خود منجر شد و او را تبدیل به همان چیزی کرد که از آن بیزار بود: یک ابزار پروپاگاندا و آلت دست.
از دیگر هنرمندانی که ردپای ماموران سیا در زندگیشان مشهود است و در این کتاب به آن پرداخته شده میتوان به ارنست همینگوی برنده جایزه نوبل اشاره کرد.
پلیمتون از پایهگذاران مجله پاریسریویو و از ماموران سیا، سالهای زیادی از دهه آخر حیات همینگوی را در تعقیبش بود. او دارای نبوغ اجتماعی بود و با استفاده از این نبوغ به همینگوی این پیام را داده بود که به نصایح این نویسنده کلاسیک نیاز دارد و مریدی فداکار و مشتاق برای اوست. او سرانجام پس از تلاش بسیار همینگوی را راضی به مصاحبه کرد. در همین گفتوگوی مشهور است که همینگوی تئوری معروف خود موسوم به «کوه یخ» را مطرح میکند. این مصاحبه که یک سال قبل از انتشار حداقل چهار نشریه سازمان سیا به دنبالش بودند، مجله کوچک و ناشناسی را یکبار دیگر فراتر از حد و قوارهاش نشان داد. بدینترتیب ارزش ادبی نویسندگان آمریکایی و حامی غرب به کالای مرسومی تبدیل شده بود که در جهت دیپلماسی مثبت فرهنگی مورد استفاده قرار میگرفت. این درحالی بود که همینگوی که در میان دوستانش به «پاپا» معروف شده بود در رمان کوتاه خود، «پیرمرد و دریا»، حساسیت خود نسبت به موضوع فقر در کوبا را با روایت داستان یک ماهیگیر بداقبال به نام سانتیاگو از دریچه چشمان یک پسر جوان به تصویر کشیده بود. همینگوی از این رهگذر کوشیده بود آلام و رنجهای جوامع درحال توسعهای را به تصویر بکشد که افراد بیشماری در آن زندگی میکردند. اما نشریه پاریسریویو نشریات کنگره را قادر ساخته بود تا تصویر جدیدی از این رماننویس محبوب آمریکایی نشان دهند. درواقع چاپ مصاحبه همینگوی در نشریات کشوری چون ژاپن و در نشریهای چون فیشرورلاگ که در فرانکفورت منتشر میشد «پاپا»ی سرسخت و چپگرا را به ابزار تبلیغاتی ایالات متحده، هرچند بهطور مبهم و پوشیده، تبدیل کرده بود. از نامههای ردوبدلشده میان پلیمتون و همینگوی نمیتوان بهدرستی دریافت که آیا همینگوی از چاپ این مصاحبه در نشریات اروپایی و آسیایی کنگره اطلاع داشته یا خیر.گرچه درک دقیق اندیشه سیاسی همینگوی اندکی قبل از درگذشتش کار دشواری است، اما واکاوی رفتار او، چون زندگی در کوبا و بوسیدن پرچم آن و… نشان از حمایت او از انقلاب کوبا دارد. همینگوی پیش از خودکشی در جولای ۱۹۶۱ بارها درباره ماموران مخفی سخن گفته بود. او مکررا اشاره کرده بود که افرادی همیشه او را تعقیب میکنند و همه حرکاتش را زیرنظر دارند و در گوشه کافه، کازینو، و بار محل سکونتش میایستند و به او خیره میشوند. اسناد و مدارک افبیآی که سالها بعد منتشر شد نشان از واقعیت گفتهها او داشت.
کتاب «خبرچینها» با عنوان فرعی «سیا چگونه نویسندگان مشهور را فریب میداد» مملو است از روایت زندگی هنرمندان و مردان و زنانی که گاه به سبب فشار و گاه به دلیل بیتجربگی، خواسته یا ناخواسته، حاضر به همکاری با این آژانس اطلاعاتی شدند. افرادی که میراثشان چیزی نیست جز تاثیر مخرب و فسادانگیز آنچه در زمان جنگ سرد بسیار شایع بود که آن را میتوان رازهای عیان نامید.
منبع خبر در روزنامه آرمان ملی