سیابازی با قلمهای غیرآمریکایی
به گزارش «فرهیختگان»، «من اخیراً یک کتابی را مطالعه کردم که یک آمریکایی این کتاب را نوشته؛ درواقع جمع کرده این کتاب را، چون افراد گوناگونی در نگارش این کتاب دست دارند. این کتاب درباره تسلط سازمان جاسوسی سیا بر مطبوعات و مجلات عمده دنیا است؛ اصلاً این کتاب درباره این است. شرح میدهد که چگونه سازمان سیا در مقالات، در تحلیلها، در نوشتهها و در گفتههای نویسندگان معروف و بعضاً مجلات معتبر دخالت کردند و تفسیر خودشان را به جای تفسیر واقعی به افکار عمومی القا کردند و آنها را کنترل کردند؛ نه فقط در مطبوعات آمریکا بلکه در سایر کشورها، در اروپا؛ یک مجله معروف فرانسوی را اسم میآورد و میگوید در آنجا این کارها را کردند، اینجور گفتند، اینجور نوشتند؛ یعنی این کار الان در دنیا رایج است و وجود دارد. درواقع سازمان سیا با این کار تحلیل انحرافی خود و تفسیر غلط خود از مسائل و حوادث را به افکار عمومی منتقل میکند و افکار عمومی را گمراه میکند و این خطری است که همیشه وجود دارد.»
اینها بخشی از بیانات رهبر انقلاب در ۱۹ دیماه امسال است و اشارات ایشان به بخشهایی از کتاب «خبرچینها» است. خبرچینها را جوئل ویتنی نوشته و انتشارات کتاب کوچه هم آن را منتشر کرده است.
جوئل ویتنی، بنیانگذار و دبیر مجله گرنیکا، درباره بخشی کوچک اما کلیدی از سابقه یک راهزن فرهنگی نوشته است. ادعای نویسنده در کتاب خبرچینها این است که مجله ادبی پاریسریویو و دیگر مجلهها از دهه ۱۹۵۰ میلادی به بعد، توسط سازمان سیا (CIA) حمایت مالی و پشتیبانی میشدند و اینکه سازمان سیا به کمک این نیروی مرکزی برای فشار علیه نویسندگان برجسته بهره میبرده است. ویتنی در اثرش توضیح میدهد که «کنگره آزادی فرهنگی» آمریکا تحت حمایت مالی سیا، در کنار حمایت نشریاتی در بریتانیا، هند، آلمان، فرانسه، و… ، به پاریس ریویو کمک میکردند تا نقشی کوچک در رهبری فرهنگی جنگ سرد علیه شورویها بازی کند. تنها عده کمی از چهرههای فرهنگی که با سیا همکاری کردند، بابت اقداماتشان بازخواست شدند. آثار این نویسندگان، درست مثل روزنامهنگارانی که امروز به جریان خبررسانی کاخ سفید متصل هستند، به مشروعیتبخشی سیاستهای متوهمانه آمریکا کمک کرد؛ سیاستهایی که پیامدی مستقیم و ویرانگر بر زندگی میلیونها انسان داشت.
«پاریسریویو» در زمان خود یکی از مجلات مهم ادبی و فرهنگی دنیا بود و بسیاری از روزنامهنگاران مشهور دوست داشتند در این مجله ادبی بنویسند و آن را جزء رزومه خودشان در همهجا عنوان میکردند. غرض از پرداخت به کتاب خبرچینها، نگاهی گذرا به شیوه فعالیت پاریسریویو در سالهای جنگ سرد است و از دل کتاب بخشهایی از اقدامات سازمان سیا را آوردهایم که در پوشش یک فعالیت فرهنگی رسانهای بهدنبال جذب منافع ایالاتمتحده در کشورهای آسیایی، خاورمیانه و آمریکای لاتین بوده است. کتاب خبرچینها رد نویسندگانی را پی گرفته است که خواسته یا ناخواسته با سیا همکاری میکردند تا به نتایج غربی و آمریکایی خودشان برسند.
برگ اول / سیا، بازیاش را از ایران شروع کرد
کتاب در مقدمه به یک مساله مهم یعنی نقش سیا در ماجرای مصدق اشاره میکند تا مخاطب بداند که سیا چه پروپاگاندایی را برای هر پدیده سیاسی و اجتماعی در خاورمیانه راه میاندازد. نویسنده در این بخش از کتاب مینویسد: «در اوایل سال ۱۹۵۴ فریتزرنه آلمن در مجله انکانتر(یکی از مجلات مهم در دنیا)، محمد مصدق، نخستوزیر سابق ایران را برای نسخه ساختگی و فریبکارانهاش از دموکراسی در ایران مورد سرزنش قرار داد، آلمن در یادداشتش با عنوان «نامهای از تهران» دوره کوتاه مصدق را «شبهانقلابی شبهدیکتاتوری» خواند و سناریوهایی را توصیف کرد حاکی از اینکه مصدق فقط هنگامی میتوانست قوانین را به تصویب برساند که صدها هزار تبهکار را به اعتراض خیابانی فرا میخواند؛ درواقع روش او ایجاد رعب و وحشت بود. آلمن شورشهای مصدق را بهعنوان «کمپینهای وحشت انجمنهای مخفی سیاسی-مذهبی» معرفی میکند که حمایت شفاهیشان این تصور را ایجاد میکند که جنبش مردمی اصیل در جریان است. آلمن، ژورنالیست سوئیسی برای اینکه خوانندگان اروپایی سفیدپوست مجله متوجه سرنخهای ظریف نشوند و این سیاستمدار برکنارشده را تحقیر کنند، مصدق را نه بهعنوان یک رهبر منطقی منتخب مردم که بهعنوان یک «درویش» کاریزماتیک، معرفی و اضافه کرده «کسی غیر از شرقیها، بهصورت عام و ایرانیها بهصورت خاص به ماجراجوییهای حامیان مصدق تمایلی نشان نمیداد.»
نخستوزیر مصدق رئیس کمیسیون نفت مجلس بود و جنبشی ائتلافی با عنوان «جبهه ملی» ایجاد کرده بود. جبهه ملی شامل ترکیبی ناهمگون از ملیگرایان ایرانی بود که شامل حامیان یک دولت اسلامی مدرن و مستقل نیز میشد. آنگونه که معمولا نقلقول میشود، بریتانیا درباره از دست دادن انحصار نفتیاش به آمریکا شکایت برد، و دموکراتهای آمریکایی از مصدق حمایت کردند، اما هنگامی که نخستوزیر به آمریکاییها نیز امتیاز نفتی نداد ترومن از حمایت او دست کشید. آمریکاییها مدیریت توطئه را به دست گرفتند. اکنون قدم اول جلب موافقت شاه بود که حکم مصدق در فرمان سلطنتی را لغو کرد. این اقدام موجب شورش و ناآرامی شد و شاه به ایتالیا فرار کرد و فقط زمانی متقاعد شد برگردد و طرح توطئه را ادامه دهد که از سازمان سیا رشوه دریافت کرد.
حالا چرا آمریکاییها این کار را انجام دادند؟ به گفته نویسنده به یک دلیل مشخص، مقابله با آمریکاستیزی و جلوه دادن نظام شوروی بهعنوان نظامی دروغین. در این میان کنگره آزادی فرهنگی هم بهصورت نرم با نفوذ در کشورها تلاش داشت آمریکا و اهدافش را دنبال کند.
برگ دوم/ نامهای افشاگرانه
نویسنده در بخش اول کتاب به این اشاره میکند که چگونه بعد از چند سال بالاخره نویسندهها متوجه شدند در اصل برای کجا کار میکردند: «اوایل سال ۱۹۶۶ بود که هارولد داکهیومز یکی از بنیانگذاران مجله پاریسریویو(مجله مهم فرانسوی)، با حسننیت نامه اولتیماتومی برای جورج پلیمتون دیگر بنیانگذار مجله نوشت، هیومز که سالها پیش اداره مجله معروفشان را به پلیمتون سپرده بود، در شرایط بدی بود، او در آن دوران در لندن زندگی میکرد و همسرش ترکش کرده بود، هیومز دورههای متوالی پارانویا را از سر گذرانده و البته متقاعد شده بود که تحتنظر قرار دارد. طبق گفتههای همسرش، هیومز تصور میکرد پایههای تخت خانهاش تمام گفتههای او را ضبط میکنند و فایلهای صوتی مستقیما برای ملکه الیزابت پخش میشوند.
باوجود این، هیومز در نامهای که در مارس ۱۹۶۶ برای پلیمتون فرستاد، صریح و منطقی بود. او نوشت که پیتر ماتیس یکی دیگر از بنیانگذاران مجله پاریسریویو را در لندن ملاقات کرده و او داستانی حیرتانگیز برایش تعریف کرده است. هیومز برای پلیمتون نوشته بود که ماتیس اعتراف کرده است: «نشریه پاریسریویو در اصل تاسیس شده بود تا پوششی برای فعالیتهای ماتیسن بهعنوان مامور سازمان اطلاعاتی آمریکا (سیا) باشد… .» هیومز فقط یکی از شخصیتهای بسیار تاثیرگذار پاریسریویو بود. این مجله در همان سالهای اول موردتحسین نشریات آمریکایی مانند تایم، نیوزویک و البته مجلهها و روزنامههای سراسر اروپا قرار گرفت.
آنها مجله را با همکاری هم تاسیس کردند و برای اسمش پیشنهادهای فراوان داشتند تا اینکه به یک اسم رسیدند. آنها در همان ابتدا به گفته خودشان بنا را بر صداقت گذاشتند. اما بعد از اتفاقاتی که افتاد و افشاگریهایی که انجام شد، هیومز با این استدلال که ارتباط با نهادهای محرمانهای مانند سازمان سیا بیتردید منجر به زوال خواهد شد، به پلیمتون توصیه کرد برای حفظ صداقت و یکپارچگی مجله روابط ماتیسن در دوران بنیانگذاری آن را آشکار کند. هیومز در ادامه نامهاش با اشاره به سخن ادموند برک «برای لذت بردن شیطان انفعال انسانهای خوب کافی است.»، مینویسد: «شاید لازم باشد ماتیسن در یک حرکت حسابشده این موضوع را بهصورت مکتوب و بهعنوان موضوعی مضحک انکار کند تا اعتبار خدشهدارشده ما را بازگرداند.»
این بخشهایی از این نامههای افشاگرانه بود و در ادامه آن میخوانیم که این نامههای هیومز ادامه پیدا میکرد و درنهایت حتی اگر مجله پاریسریویو نقش کوچکی در صفآرایی فرهنگی جنگ سرد علیه شوروی داشته باشد، تاریخ این مجله دریچهای روی عواملی باز کرد که هنوز هم در بحرانهای سیاسی درک ما را از فرهنگ مدیریت و اغوا کرده و تحتتاثیر قرار میدهند.
برگ سوم / سانسور مجلههای سیا و فیلمسازی
کنگره آزادی فرهنگی جایی بود که همه سرمایهگذاریهای سیا در آن انجام میشد و در همین کنگره تصمیم میگرفتند که باید روی کدام منطقه از جهان سرمایهگذاری کنند؛ در همین کتاب نویسنده مینویسد: «در اواخر دهه ۶۰ هنگامی که حمایت مخفیانه سیا از کنگره آزادی فرهنگی افشا شد، مدافعان برنامه مجبور بودند موافقت خود را با مقاله آمریکا آمریکا اعلام کنند، که توسط دوایت مکدونالد در سال ۱۹۵۸ نوشته شده بود. این مقاله که ضد آمریکا به نظر میرسید، در مجله پرچمدار سیا، انکانتر سانسور شده و این اتفاق در ذهن مخاطبان باقی مانده بود. چون هنگامی که مقاله در نشریهای دیگر چاپ شد مکدونالد، مقدمه معروفی نوشت و سرنوشت مقالهاش را موردبررسی قرار داد. پس از آن بود که هنگام اشاره به این رخداد، کسانی که از آمریکا آمریکا نقل میکردند، درواقع بهصورت عجیب اما غیرقابل اجتنابی از این موضوع استفاده میکردند تا تاکید کنند سیا بهندرت یا هرگز آثار را سانسور نمیکرد، به هر حال این همان چیزی است که مکدونالد در مقدمهاش ثبت کرده است.»
یک نکته مهم درمورد این کار سیا این بود که مطمئنا فقط مجلهها، کتابها و مطبوعات نبودند که توسط مدیران این نهادها کنترل میشدند. نویسنده در کتاب مینویسد: «اواسط دهه ۵۰ بود که پنتاگون، نیروی دریایی آمریکا، شورای امنیت ملی و شورای هماهنگی عملیات، شعاری برای پوشش فیلمهای هالیوود طراحی کردند، این کار با هدف ترویج ارزشهای دموکراتیک سبک آمریکایی در فرهنگهای خارجی به وجود آمد، بهویژه در کشورهایی که تهدیدی جدید در دوران جنگ سرد به شمار میآمدند، ازجمله آمریکای مرکزی، خاورمیانه و آسیای جنوبشرقی.»
به غیر از کارهایی که سیا در حوزه نشر انجام میداد، تصمیم گرفتند در حوزه فیلمسازی هم وارد شوند، نویسنده در این کتاب مینویسد: «اولین فیلمش نسخه انیمیشنی «قلعه حیوانات» اورول بود. موجوداتی که بیرون بودند از خوک به آدم و از آدم به خوک و باز از خوک به آدم نگاه میکردند. ولی دیگر امکان نداشت که بتوانند آنها را از یکدیگر تشخیص دهند.» اما نکته مهم اینجاست که داستان کلاسیک اورول در نسخه اصلی آن اینگونه پایان مییابد. و درواقع مرزهای میان سرمایهداران و کمونیستها را کمرنگ میکند و تصویری واحد از آنها ارائه میدهد. جای تعجب نیست که نسخه سیا این نتیجه کلیدی داستان را تغییر داد. یکی از ماموران سیا که در جریان واترگیت دست داشت، در کتاب خاطراتش به این مساله اشاره میکند و میگوید سازمان سیا حتی به همسر اورول وعده داد درصورتیکه حقوق اثر را واگذار کند، جلسه ملاقاتی با کلارک گیبل، بازیگر موردعلاقهاش ترتیب خواهد داد. اما آنها چرا بهدنبال عوض کردن پایان داستان بودند، این کار به این علت بود که پیام ضدکمونیسم را تاکید کنند و آن را در سراسر جهان پخش کنند؛ با این امید که توسط والدین و کودکان دیده شود.»
برگ چهارم / نفوذ به هند با قهرمانهای آمریکایی
هندوستان یکی از آن کشورهایی بود که سیا برنامههای زیادی برای آن داشت که همه آنها را با همکاری انگلستان به پیش میبردند. آنها روی پروپاگاندای فرهنگی حساب کرده بودند و میخواستند با همین دستفرمان جلو بروند. تا جایی در هندوستان موفق بودند و از جایی دیگر نتوانستند کارشان را پیش ببرند، برای همین سعی کردند برنامهشان را عوض کنند و بهسمت آدمهایی بروند که در میان مردم محبوب بودند. نویسنده در این بخش از کتاب مینویسد: «در سال ۱۹۵۸، جایاپراکاش نارایان، سوسیالیستی که به مکتب گاندی گرویده بود، دو گردشگر استرالیایی را به دیدن مناطق مختلف هند برد. این دو گردشگر دیدند که جمعیت زیادی از ناریان و همسرش استقبال پرشوری کردند. در دهه ۱۹۵۰ دو تابوی غیرقابل اغماض درمورد ضدکمونیستها وجود داشت که هرکدام میتوانست مداخله سازمان سیا را در پی داشته باشد. قیام مردم در کشورهای مستضعفتر و جنبشهای ناسیونالیستی و ضدامپریالیستی، اروپاییها و آمریکاییها را مجبور کرد از حکمرانی بر جوامع و مناطق غیراروپایی چشمپوشی کنند. اما درحالیکه قیامهای ملیگرایانه در هند و سراسر جهان پس از جنگجهانی دوم تقریبا غیرقابل کنترل بودند، تاریخ اثبات میکند که اگر این مردم جسارت کنترل منابع خود را داشتند، این اقدامات جنگی میتوانست باعث جنگها و تجاوزهایی شود که حتی ممکن بود توسط سازمان سیا هدایت شود.»
آنها کارشان را با منعکس کردن فقر در سراسر هند شروع کرده و از خبرنگاران برای این کار استفاده میکردند، خبرنگارانی که حتی خودشان هم نمیدانستند این کاری که میکنند در جهت اهداف سیا است. نویسنده در این بخش مینویسد: «فقر همچنان بهانهای برای تهاجم فرهنگی بود. کتابهای غربی در هند بهطرز غیرقابلقبولی گران بودند. بنابراین یکی از کارهای خبرنگاران این بود که چهار یا پنج عدد از پرفروشترین رمانها را خلاصه و آنها را در یک مجله منتشر کنند. هر نسخه از مجله فقط یک روپیه بود و مشکل توزیع در سراسر کشور نیز با دریافت اشتراک و پست مستقیم برطرف میشد. در کنار تخلیص کتابها، آنها کارهای دیگری هم انجام میدادند، مثلا داستانهای کوتاهی از قهرمانان بومی آمریکا مانند جانی اپلسید، کیسی جونز و دیوی کراکت مینوشتند و آنها را بهعنوان کتابهای مصور و جذاب کودکان با قیمتهای بسیار پایین وارد بازار هند میکردند.»
برگ پنجم / تلاش برای تحقیر همینگوی و تهدید مارکز
شاید بیشترین تمرکز کتاب روی کوبا باشد، جایی که برای آمریکا و اهدافش بسیار مهم بود و از راهی میخواستند استفاده کنند تا نفوذشان را در آنجا از دست ندهند. در این کتاب و در بخش کوبا به مسائل مهمی اشاره شده است؛ از مارکز نویسنده محبوب تا همینگوی. نویسنده در بخشهایی از کتاب که به انقلاب کوبا برمیگردد، مینویسد: «درمورد کوبا حرف و سخن بسیار است، اینکه خیلیها نمیدانستند چه اتفاقی درحال افتادن است و از طرف دیگر استفاده از جامعه ادبی و هنری کار همیشگی آمریکا بود. در آن زمان برخی مقامات آمریکایی تصور میکردند که حضور همینگوی در کوبا، اقدامی برخلاف اصل میهنپرستی و برابر با خیانت است. برای همین آنها تصمیم داشتند کار دیگری انجام بدهند. جلساتی شکل گرفت و درنهایت به این نتیجه رسیدند که باید با همینگوی گفتوگو کنند.» در سال ۱۹۵۳، مصاحبهای از همینگوی در اختیار نشریه پاریسریویو قرار گرفت. آنها درمورد این مصاحبه میگویند: «او پیرمردی عصبانی است. یا اینکه از شدت زبان تند او میگویند. همچنین در این گزارش به بدرفتاری کلامی و فیزیکی همینگوی با سردبیر اشاره میکنند. آنها بسیار تلاش کردند تا گرایش سیاسی چپ همینگوی را بهسمت خودشان متمایل بسازند. آنها بارها از او خواستند با آنها صحبت کند و قرار ملاقات بگذارد. در نامههایشان به او سعی داشتند لحنشان را تغییر بدهند و از دادگاههایی که در کوبا تشکیل میشود، شکایت میکردند.»
نکته مهم که در این کتاب به آن اشاره شده، بسیار موردتوجه است. حقیقت این است که درمورد کوبای تحتحاکمیت کاسترو، در طول سالها خطاهای بدتری صورت گرفته، اما تحریف پروپاگاندایی، این خطاها را پوشانده است. هنر نشریههای آنها این بود که غیرسیاسی به نظر برسد، اما دقیقا کار سیاسی انجام میدادند. درمورد علاقه مارکز به کوبا در کتاب زیاد گفته شده و اینکه چقدر سیا تلاش کرده بود او را از این علاقه منصرف کند و بهسمت اهداف خودش بکشاند. نویسنده در بخشی از کتاب مینویسد: «از سوی دیگر گارسیا مارکز علاقهمند به کوبا میشود و تصمیم میگیرد به کوبا برود. اما او مدام تهدید میشد. آنها بارها مارکز را با نوشتن مقالهها و یا حتی در گفتوگوها تهدید میکردند؛ اما اگر کسی از بیرون میدید، انگار یک دوست با یک دوست درحال صحبت بود ولی کار نهایی چیز دیگری بود. آنها با ترساندن، تعقیب کردن و گاهی تحریک آمریکاییها بهسمت خودکشی درصدد بودند اروپاییها و آسیاییها و مردم آمریکای لاتین را از کمونیسم دور کرده و بهسمت آمریکا متمایل کنند. آنها در این راه از هر روشی استفاده میکردند و برایشان هیچ مسالهای نبود که در این راه هر اقدامی انجام بدهند.»
برگ ششم / استفاده از افغانستان و دیگر کشورها برای رسیدن به هدف
خاورمیانه برای آنها همیشه یک هدف بزرگ بوده است، هدفی که هیچوقت از رسیدن به آن دست نمیکشیدند. یک کشور دیگر که برایش برنامههای زیادی داشتند، افغانستان بود؛ کشوری که برای همه منابعش نقشه داشتند. نویسنده در کتاب خبرچینها، افغانستان را جزء کشورهایی معرفی میکند که بیشترین ضربه را از کارهای سیا خورده است و میگوید: «در افغانستان آنها با کمک برنامه و پروپاگاندایی که راه انداخته بودند، سعی داشتند افغانستان را به یک دولت ناکام تبدیل کنند. پول تزریق کردن به افغانستان برای مبارزههای ضدشوروی و کمونیسم باعث شد درنهایت القاعده و طالبان به وجود بیایند. مسالهای که بسیار مهم است و نشان از این دارد که همه کارهایی که آنها انجام دادهاند، با دید منفعتطلبانه بوده است و حالا به این مرحله رسیدهاند که دیگر نمیتوان این قدرتهایی را که شکل گرفته، کنترل کرد.»
نویسنده در پایان کتاب تمام مشکلاتی را که در خاورمیانه با تحرک آمریکا به وجود میآید، نتیجه تلاشهای ناپخته سیا برای رویارویی با ترسها و دلهرههای دنیای جنگ سرد میداند و میگوید: «میبینیم که آمریکا سیلی محکمی از این کارهای مخفیانه خورده است اما باز هم با وجود گذشت سالها از این اتفاقها روی این مساله کار میکند و با نفوذ فرهنگی میخواهد کار خود را پیش ببرد.»
* نویسنده: عاطفه جعفری، روزنامهنگار