سبد خريد شما : 0
?>

گزارش نقد باغ تلو در خبرگزاری مهر

به گزارش خبرنگار مهر، در ابتدای این نشست علی سلیمی نویسنده و منتقد در سخنانی با اشاره به کارنامه داستانی مجید قیصری، گفت: قیصری را شاید بتوان تنها نویسنده ای دانست که به طور تخصصی به “جنگ” می پردازد که اتفاقاً این راه را با کتابی به نام “صلح” آغاز کرد و در ادامه نیز داستان های کوتاهی چاپ کرد که در ابتدا در صحنه های جنگی می گذشت اما بعدها کم کم به فضاهای شهری کشیده شد.

قیصری با “باغ تلو” نگاهی جدید و در عین حال تلخ را تجربه کرده است

وی درباره فضای جدیدترین رمان قیصری “باغ تلو” نیز گفت:  این رمان مکمل کارهای قبلی قیصری محسوب می شود که به آدم هایی که از جنگ برگشته اند و اینک می خواهند همانند بقیه شهروندان در میان مردم زندگی کنند، می پردازد. این کار در پرونده داستان نویسی قیصری اتفاقی جدید و متفاوت است و در واقع می توان نگاه اخیر او را نگاهی تلخ معرفی کرد که نویسندگان دیگر همراه او نیز در این برهه به این نوع نگاه رسیده اند.

سپس فتح الله بی نیاز نویسنده و منتقد ادبی با اشاره به جایگاه و ویژگی های راوی رمان “باغ تلو” خاطرنشان کرد: راوی این رمان آدم روان پریشی است، تفرق گفتار هم کم ندارد و از این لحاظ خیلی هم قابل اعتماد نیست اما ابله هم نیست. قیصری در این رمان یک نفر از شخصیت ها را به عنوان راوی انتخاب کرده که این در نوع خود جدید و کاری مدرنیستی ولی متضمن درون نگری است؛ چرا که اگر درون شخصیت ها کاویده نشود، بار ذهنی داستان کم می شود.

وی افزود: وقتی راوی این رمان اول شخص است بسیار مشکل بتوان درباره آن درون نگری کرد البته از این گونه خاص می توان به رمان “نیوتوچکا” اثر داستایوفسکی و یا “از چشم غربی” کنراد اشاره کرد که به خوبی توانسته اند این نقش را برای راوی پرداخت کنند. اما قیصری آن قدرها که باید راوی این شخصیت ها را برای ما درون کاوی نمی کند و این یکی از نقص های جدی باغ تلو است.

شخصیت های “باغ تلو” درون کاوی نشده اند

بی نیاز رمان قیصری را یک تراژدی توصیف کرد و گفت: انگیزه شخصیت های رمان از اعمالشان شکافته نشده است حال آنکه انگیزه در هر داستانی، فصل مشترک ساختار (پلات) با داستان (قصه) است و از این نظر هم می توان نقدهای جدی به این رمان وارد کرد. انگیزه ها رخداد به وجود می آورند و باید انگیزه رخدادهای این داستان از دیدگاه راوی مشخص می شد.

در ادامه خسرو باباخانی از منتقدان ادبی در سخنانی تصریح کرد: ملموس بودن شخصیت پدر و باورپذیری اش برای من، پاسخ بسیاری از علت و معلول ها را داده است؛ یعنی اگر مرضیه (از شخصیت های محوری داستان) جبهه هم نمی رفت و به شهر دورتری می رفت، باز این اتفاق برایش می افتاد؛ چرا که پدر او آدم مردسالاری است و اصلاً حاضر نیست بچه هایش قدمی در راه برآورده کردن کوچکترین خواسته هایشان بردارند.

وی در ادامه تحلیل شخصیت های رمان باغ تلو، افزود: مادر در این داستان بسیار منفعل است و اوج این انفعال زمانی است که به باغ می آید. برخی شخصیت ها در داستان آن قدر پر رنگ شده اند که بقیه در فرآیند داستان گم شده اند. از سوی دیگر برخی شخصیت ها از جمله “آقا منصور” در قصه هیچ نقشی ندارند و اصلاً زائدند و در واقع مرضیه، پدر و راوی شخصیت های اصلی باغ تلو هستند.

پرداختن به سوژه هایی مانند “مرضیه” در مملکت ما تحریم شده است

باباخانی همچنین انتخاب چنین سوژه ای (سرگذشت مرضیه) را ویژگی رمان قیصری برشمرد و گفت: در مملکت ما پرداختن به این سوژه ها تحریم شده است؛ واقعاً برخورد ما با دختری – دختر خودمان – که تازه از جبهه برمی گردد چگونه است؟ از دید ما او نباید به جبهه برود اما دختر همسایه مان مشکلی ندارد که برود!

وی پایان بندی رمان باغ تلو را نیز ضعیف توصیف کرد و گفت: انتظار چنین پایان بندی را از قیصری نداشتم و با آن مشکل دارم.

احمد شاکری داستان نویس نیز در بررسی این رمان گفت: نکته ای که از این اثر می شود برداشت کرد “تیرگی” است. ما بدون در نظر گرفتن انتظارمان از انسان مورد نظر خود نمی توانیم وارد نقد کتاب شویم چرا که تمامی تصمیم گیری های شخصیت های داستان پاسخ دادن به باورهاست و از این جهت به عقیده من  نقد، نقد یک جهان بینی است.

وی با بیان انواع تیرگی های درون یک داستان و انتظارات و نتایج متصور از آنها، افزود: راوی “باغ تلو” جلال است و اگر جای او را با هر کدام دیگر از شخصیت های داستان عوض کنیم، کل انتظاراتمان از داستان تغییر می کند و اساساً اگر تیرگی صفت راوی باشد، این به این معناست که ما از ذهنیت تیره راوی با جهان او ارتباط برقرار می کنیم. به هر حال سوال اساسی این است که آیا تیرگی ویژگی واقعیت است یا نه؟ یعنی واقعیت بیرون هم این گونه هست یا نه؟

تیرگی، نخستین برداشت از فضای حاکم بر “باغ تلو” است

شاکری در پاسخ به این پرسش خود که چرا روایت داستان باغ تلو به دست جلال افتاده است، گفت: جلال تنها کسی است که می تواند درجه تیرگی را تا بالاترین حدش بالا ببرد و پایان بندی به تلخ ترین وجهی صورت گیرد که برادری خواهر تنی خودش را بکشد.

این نویسنده در ادامه سخنانش، دختر و کم حرف بودن شخصیت اصلی (مرضیه) و اینکه او تاثیری در سرنوشت خود ندارد و نیز موضوع جنگی رمان را از ویژگی های فضای تیره داستان برشمرد و اضافه کرد: ما در باغ تلو و در تعیین اینکه چه امری تیره است یا نیست، به جلال بسنده نمی کنیم اما با این وجود جلال راوی است و ما ملاک دیگری غیر از او برای این تیرگی نداریم. سرنوشتی که در باغ تلو رقم می خورد گریبان سه شخصیت را می گیرد؛ دختر، خانواده و جامعه ای که این گونه به زن تهمت می زند.

این نویسنده دفاع مقدس سپس به ارزش های معنوی این داستان پرداخت و گفت: چیزی که ملاک ارزشگذاری است تشخیص تضاد میان باورهای عقلانی و ایمانی است. ما حاضریم برای باورهایمان جانمان را هم بدهیم؛ پرسش های اصلی اینهاست؛ مرضیه چرا رفت به جنگ؟ اگر جنگ ما درست باشد، پس مرضیه کار زیبایی کرده و کار زیبا را نباید نازیبا نشان داد.

در ادامه، فتح الله بی نیاز در بررسی قواعد ساختاری آن گفت: این رمان از قواعد کلاسیک مبتنی بر تجربه زیسته، باورپذیری و قواعد ادبی پیروی کرده است و اگر از این حیطه خارج می شد به ورطه داستان های شگفت، شگرف و غریب می افتاد. قیصری شخصیتی را انتخاب کرده که نه “مرد” بلکه “زن” است و به نظر من این انتخاب، انتخاب برجسته ای است و بارزترین قسمت رمان هم نگاه مردم است به اسارت و آزادی مرضیه. باغ تلو استعاره ای است از انزوا و طرد کسی که با دل و جان به مردم خدمت کرد و بعد هم به جبهه رفت.

“باغ تلو” داستانی تراژیک است

وی افزود: سرنوشت مرضیه نوعی تمثیل است. او استعاره از شخصیتی است که همه چیزش را از دست می دهد و به فلاکت می افتد. داستان باغ تلو داستانی تراژیک است و می خواهد تغییر مردم ما را نشان دهد؛ مردمی که در اوایل جنگ با شور و شوق رزمندگان را بدرقه و با شوقی از آزادگان استقبال کردند. حقیقت این است که معیارها عوض شده است و جامعه ما همان دیدگاهی را دارد که در کتاب نسبت به مرضیه دارد و باغ تلو نمایشی است از ذهنیت اکثر ما نسبت به آنهایی که در این راه اسارت ها را متحمل شدند.

علی سلیمی نیز در ادامه با اشاره به تلخی های موجود در رمان، گفت: ساختار رمان به سمتی می رود که با برجسته کردن تلخی های قصه، مخاطب را به دنبال خود می کشاند. مرضیه کسی است که وقتی می رود جبهه، همه بدرقه اش می کنند اما پس از بازگشتش اطرافیان به صورتی ناخودآگاه رفتارهایی غیر معمول از خود بروز می دهند.

وی افزود: پرداخت شخصیت ها به گونه ای است که احساس می کنیم جلال هم جوانی است معمولی و انگار او تاوان مرضیه را پس می دهد. در واقع مرضیه در ابتدای قصه باورپذیرتر بود.

سلیمی اضافه کرد: اگر قیصری به موفقیت برسد و کتابش مثلاًٌ در سه هزار نسخه به فروش رود، می توان امیدوار بود که این سه هزار خواننده هم مانند او از جامعه ای که این گونه با مرضیه رفتار می کند، بیزارند و خودشان را از گناه هایی که در حق کسانی مانند مرضیه مرتکب می شوند، تبرئه می کنند و این اتفاق خوبی در عرصه واقعیت است.

مگر می شود عاقبت مومن تراژیک باشد؟!

احمد شاکری نیز با اشاره به گفته های بی نیاز که از پایان تراژیک داستان باغ تلو و سرنوشت نافرجام مرضیه سخن گفته بود، از او پرسید: اگر بپذیریم که گفتن از تیرگی ها موجب انتباه می شود – یعنی فرد وقتی تیرگی را می بیند، از آن درس می گیرد – آنگاه ما به عنوان یک مسلمان و نه یک ماتریالیست و نهیلیست تیرگی خاص خود را می سازیم و از آن هم درس می گیریم. به عبارت دیگر می خواهم بگویم که قیصری در “باغ تلو” کوشیده داستانی را تئوریزه کند که با طرح آن بتوان از مرضیه ها حمایت کرد. در چنین شرایطی چطور می توان گفت ما تراژدی دینی داریم؟ مگر می شود که مومن عاقبت اش تراژیک باشد و اصلاً چرا باید فکر کنیم که پایان داستان تراژیک است؟

فتح الله بی نیاز نیز در پاسخ به شاکری، به تقابل دو گونه رمان تاریخی و ادبیاتی که خود به تاریخ تبدیل می شود، اشاره داشت و گفت: نباید در رمان همچون الکساندر دوما تاریخ را بازگو کرد بلکه باید ادبیات را همچون تولستوی به مثابه تاریخ به کار برد. مرضیه باید در جایی ثبت شود و خود این کار تیرگی می آورد اما چاره ای نیست و باید این کار را کرد. از سوی دیگر این گونه داستان ها که قصدشان این است که تغییری در سلوک آدمی بدهند – همانطور که گفتم – لازمه شان روانکاوی افراد است.

سارتر برای نوشتن یک نمایشنامه، ۴۰ کتاب روان شناسی خواند!

وی در این باره افزود: اگر شرح حال نویسندگان بزرگ از جمله سارتر را بخوانید متوجه می شوید که کتاب های روانکاوی زیادی را خوانده اند؛ به عنوان مثال او برای نمایشنامه “گوشه نشینان آلتونا” حدود ۳۰، ۴۰ کتاب روان شناسی را مطالعه کرده بود.

بی نیاز اضافه کرد: در برخی از جاهای رمان باغ تلو نیز راوی در کنار آمده و از صحنه منفک شده است که برای انجام این کار چیره دستی خاصی لازم است، طوری که خواننده نباید فکر کند که نویسنده به عنوان دانای کل پشت راوی است.

جرح و تعدیل “باغ تلو” برایم مهم نبود، فقط می خواستم کتاب چاپ شود!

در پایان این نشست، مجید قیصری نویسنده رمان باغ تلو در سخنانی با اشاره به فرآیند تغییر روایت این داستان از نسخه اولیه تا چاپ نهایی آن، گفت: کتاب من در ابتدا این گونه نبود که چاپ شده است و چندین بار به سفارش ناشر – و به دلیل احتمال عدم صدور مجوز از سوی وزارت ارشاد – آغاز و پایان داستان را تغییر دادم و با این کار همه چیز به هم ریخت. تنها چیزی که برای من مهم بود این بود که کتاب چاپ شود و فکر می کنم که با وجود این اتفاقات و تغییرات، من حرفی را که می خواستم به مخاطبم منتقل کرده ام.

رضا امیرخانی نیز در تکمیل گفته های قیصری خاطرنشان کرد: در این رمان شخصیتی که مهم است خود جلال است و وقتی نویسنده مجبور شده به خاطر پاره ای ملاحظات در او دست ببرد ابهاماتی در رمان به وجود آمده است.

وی ادامه داد: به اعتقاد من شرایطی که قیصری را به این کار واداشت، فرصت تجربه و حضوری بزرگ را از او سلب کرد. قیصری مجبور شده داستان و روایت را به هم بریزد و این به هم ریختگی متوجه جلال شده و اثر را با نقاطی مبهم همراه کرده است. این درحالی است که در ابتدا قرار بر این بوده که تنها مرضیه در پرده ابهام باشد. مرضیه نماد کسی است که از هیچ جا آمده و سرآخر هم به هیچ جا می رود. اگر جلال قوی تر پرداخت می شد قیصری و ادبیات ما به رمانی ماندگار دست می یافت.