کشتار در مدرسه در روزنامه آرمان ملی
ساناز جلالزهی مترجم
«باتلاق شنی» آنطور که فردریک بکمن نویسنده رمان «مردی به نام اوه» مینویسد، «سیر تکاملی جنایت اسکاندیناویاییها را به طرق مختلف نشان میدهد.» رمانی منحصربهفرد که مالین پرسون گیولیتو نویسنده سوئدی با «مهارتی استثنایی» آن را نوشته است.
رمان بدون نظم و ترتیب آغاز میشود: در صفحه اول، نمونه کوچکی از جامعه معاصر سوئد شامل یک معلم ابتدایی خوشقیافه، یک فرزندخوانده اوگاندایی، یک بلوند ترمهپوش و پسر مهاجری اهل خاورمیانه را میبینیم که غرق خون بر کف زمین افتادهاند، گویی تلخی ذهنیت مردم کشور از چندگانگی فرهنگی متمدن را مورد نقد قرار میدهد. چند صفحه بعد، ماریا نوربرگ هجدهساله به دلیل مشارکتش در تیراندازی مدرسه با تحریک دوستش سباستین، درحال محاکمهشدن است. اینکه او چقدر در این جرم شریک بوده هنوز مشخص نیست، اما سباستین، پسر یک میلیاردر که ثروتمندترین مرد سوئد توصیف میشود، ماریا را به عنوان تنها مظنون رسانهها، ترک کرد. (بهخاطر داشته باشید که محل وقوع داستان اسکاندیناوی است، جایی که برخلاف ایالات متحده، چنین خونریزیهایی رایج نیستند.) او اکنون چهرهای نفرتانگیز است که مطبوعات با خوشحالی نگاهی که نگهبانان او در زندان، بهعنوان یک بچه فاسد به تصویر کشیدهاند ترویج میدهند.
«باتلاق شنی» نه از دید یک حقوقدان بلکه از دید یک شاکی نقل میشود. هیچکدام از کتابهای پیشین گیولیتو در دادگاه صورت نمیگیرند. گرچه، همه آنها براساس سالها تجربه او از کار در یک شرکت حقوقی به تصویر کشیده شدهاند. آنچه که ما میخوانیم، خیلی به افکار بیپرده ماریا مربوط نمیشود، بلکه سخنان او با مخاطبان خیالیاش است. ما بیشتر اوقات سعی میکنیم آنچه را که اتفاق افتاده درک کنیم، اما او گاهوبیگاه مستقیما ما را مخاطب قرار میدهد و به این فکر میکند که ممکن است چه فرضیاتی دربارهاش داشته باشیم و چه توهمات بیهودهای دربارهاش در دلمان باشد. لحن داستان نامعلوم غیرقابل پیشبینی است، بهگونهای که شخصیت یک نوجوان را بهخوبی نشان میدهد.
اگرچه ماریا پس از گذشت چندین ماه انزوا و بازجویی، اغلب اوقات کرخت و بیحس است، اما چه در زندگی روزمره و چه جایگاه محاکمه، نسبت به نکات ظریف و دقیق عملکردی که از او و هرکس دیگری انتظار میرود حساس است. معمولا نمیبینیم که کسی جز قاضی او را ماریا خطاب کند. او با نام «مارجا» شناخته میشود و هنگامی که در جایگاه شهود از او سوال میشود که کجا زندگی میکند، بهجای گفتن نام محله اعیانی خود، فقط میگوید: «با پدر و مادر و خواهر کوچکترم.» اینکه او در جواب یک خبرنگار که میپرسد او بلافاصله بعد از قتل چه احساسی داشته، ناخودآگاه میگوید: «خب، متشکرم!»، باعث میشود که یک فاجعه رسانهای رخ بدهد. این رمان با رویه خاص دادگاهی نوشته شده، بااینحال اهدافی فراتر از این را دنبال میکند که به تنشهای اساسی نژادی و اقتصادی کشور سوئد پرداخته است. شخصیتها اغلب با الگوی روایی و اجتماعی مطابقت دارند و ما نمیتوانیم رابطه بین این دو را نادیده بگیریم. یک طرف سباستین، پسر ثروتمند و آشفتهای است که با پدرش مشکل دارد و مبتلا به اعتیاد است؛ سمیر سعید، دانشآموز بااستعدادی است که در محله نامناسبی زندگی میکند و لباسهای جین خود را اتو میکشد و با کینههای خود سر میکند. والدین مارجا با اسباب خانه و نوشیدنی و مدارک رسمی در خانه قصرمانند خود خودنمایی میکنند، خانوادهای که نمیتوانند خوشحالی خود را از رابطه ماریا با پسر یک میلیاردر پنهان کنند.معروفترین کشتار دستهجمعی در اسکاندیناوی، همچنان قتلعامی است که آندرس بریویک مرتکب شده. او اسناد فراوانی از تفکرات نژادی خود مربوط به برتری سفیدپوستان برجای گذاشته است. انگیزههای سباستین به مراتب کوچکتر و شخصیتر بهنظر میرسند، اما بعد صحنهای پیش میآید که او در مقابل دوستانش، سمیر را تحقیر میکند و اظهار میکند که احتمالا سمیر درباره شغل والدینش دروغ میگوید و میپرسد: «چطوریه که همه مهاجرایی که میان اینجا و شروع به کار میکنن بهعنوان راننده مترو و خدمتکار کار میکنن؟! همه دکترها و مهندسهای عمران و فیزیکدانای هستهای برمیگردن کشورای خودشون؟ اصلا کسی بهعنوان صندوقدار تو فروشگاههای سوریه کار کرده یا تو پارکهای ایران بطری جمع کرده؟» درحالی که پدر بیرحم سباستین به او صدمه میزند، اما داستان مارجا به صراحت نشان میدهد که همهکس و همهچیز در اطراف او برتری و اهمیتش را تایید می کنند.
نــام کتــاب: باتلاق شنی
نــویسنــده: مـالیـن پـرسون گیولیتو
مترجم: حسیــن مسعودیآشتیانی
ناشــر: کتــب کوچه
به نقل از روزنامه آرمان ملی