
آموزش نویسندگی با الهام فلاح – قسمت یازده تا پانزده
قسمت یازدهم: مضمون را به داستان سنجاق نکنید.
مضمون یا درونمایه در واقع اون دکمهی طلایی است که به کت داستان شما وصل میشود. و همانطور که میدانید منطقی نیست که ما بخواهیم برای یک دکمه کت بدوزیم!
در واقع وقتی مضمون خیلی عمیق شده باشد، آنقدر در جهان درونی نویسنده ریشه دوانده که ناخودآگاه در داستانش بسط پیدا میکند. حال اگر این ماجرا را برعکس کنیم و قرار باشد برای یک دکمه کت بدوزیم، چه اتفاقی میافتد؟
شما داستان ندارید اما مضمونی پیش روی شما قرار گرفته که مجبور هستید برای آن داستان بنویسید. اگر برای یک مضمون بخواهید داستانی بنویسید، چه خطراتی داستانتان را تهدید میکند:
۱. شخصیتهای داستانتان بسیار سطحی و غیرقابل باور میشوند.
۲. امکان حرکت آزادانه در مسیر پیرنگ از شما سلب میشود. اگر یک صحنه یا پیرنگهای حاشیهای وارد داستان بشود، شما را بسیار مستأصل و مضطرب میکند از اینکه این صحنه شما را از آن مضمون خارج کند.
۳. باعث میشود که داستانتان خیلی شعاری شود. خوانندگان شما بسیار باهوش هستند و داستانی که شعاری باشد و از قبل برای القای یک مضمون تهیه شده باشد مثل داستانهای سفارشی را خیلی خوب تشخیص میدهند و ارتباط خوبی با آن برقرار نمیکنند. بنابراین سعی کنید انقدر مضمون برای شما درونی شده باشد که برای سنجاق کردن آن به داستانتان به زور متوسل نشوید!
قسمت دوازدهم: تفاوت بین راوی و زاویه دید
خیلی پیش آمده دوستان عزیزی که در ابتدای نوشتن هستند این دو موضوع را با هم اشتباه میگیرند.
با یک مثال خیلی ساده تفاوت بین راوی و زاویه دید را شرح میدهیم: فرض کنید شما داخل خانه هستید، همراه مادرتان و صدای شکسته شدن شیشه یک ماشین را داخل کوچه میشنوید، صدای دزدگیرش که به صدا در میآید و خیلی سریع میخواهید ببینید که چه اتفاقی افتاده است. پلیس وارد میشود و میخواهد آن چیزی که دیده اید برای او شرح دهید. در واقع هر کدام از شما از دید خودتان داستان را برای پلیس تعریف میکنید. فرض میگیریم که شما شخصی هستید که به محض شنیدن صدای شکسته شدن شیشه ماشین به تراس خانه تان دویده اید و تمام ماجرای دزدی را از بالا مشاهده کردهاید. چیزی که شما دیدید مثل یک دوربین از بالا بوده فرضا مدل ماشین، دزد و لباسش را دیدهاید اما متوجه صورت او و سن و سالش نشدهاید. این روایتی است که شما دارید، بنابراین شما راوی داستان هستید و زاویه دید شما یک زاویه دید از بالا است که خب مسلما شاهد بعضی چیزها بوده و بعضی چیزها را ندیده است.
داستان دوم را مادرتان برای پلیس تعریف میکند. مادر شما به محض اینکه این صدا را شنیده دویده و رفته گوشی آیفون تصویری را برداشته و از طریق لنز دوربین آیفون شاهد ماجرا بوده است. پس راوی دوم داستان مادر شماست و منطقه دیدش دقیقا همان محوطه ای است که دوربین پایفون به او نشان میدهد. مثلا ممکن است ماشین طوری قرار گرفته باشد که مادر شما اصلا دزد را ندیده باشد، و فقط متوجه این شده باشد که صدایی از ماشین بلند شده و موفق نشده باشد که دزد را ببیند.
حالا فکر کنید که راوی سومی هم این داستان را برای پلیس تعریف میکند. فرضا پدر شماست که آن زمان منزل نبوده است، برای خرید بیرون رفته است و در حین دزدی، از سر کوچه وارد شده و از روبرو وارد کوچه شده و اتفاق را از روبرو دیده است. پس راوی سوم پدر شماست و زاویه دید او سر کوچه از روبرو است. پس بنابراین ممکن است هم دزد را دیده باشد، هم ماشین را، و هم متوجه شده باشد که دزد دقیقا چه چیزی را ربوده است.
زاویه دید به چه معنی است؟
زاویه دید سوراخ، حفره یا پنجرهای است که شما از آن به داستانتان نگاه میکنید.
انواع زاویه دید:
- زاویه دید اول شخص که به آن اصطلاحاً من راوی میگویند.
- زاویه دید سوم شخص محدود به شخصیت
- زاویه دید دوم شخص
- زاویه دید نمایشی یا سینمایی
- زاویه دید دانای کل
بهترین آدم را به عنوان راوی و بهترین زاویه را به عنوان زاویه دید به راویتان ببخشید.
راوی داستان شما میتواند:
انسان باشد، که به کرات این مورد را در داستانهای مختلف دیدهایم.
ماهیتی مثل خدا یا مؤلف باشد که به کل ماجرا اشراف داشته باشد. که در رمانهای کلاسیک روسیه بسیار دیدهایم.
شیء بیجان باشد.
حیوان باشد. مانند کتاب ماجرای سگی در شب
قسمت سیزدهم: شرح زوایای دید
با چند مثال درباره راوی شروع میکنیم، گفتیم راوی میتواند انسان باشد، یعنی یکی از شخصیتهایی که در داستان شما هست.
عموماً وقتی راوی را شخصیت انسانی در نظر میگیرند بیشتر مواقع هم همان شخصیت، به نوعی شخصیت اصلی داستان است.
راوی حیوان هم در کتاب فرمین، موش کتابخوان است که یک موش علاقمند به کتابخوانی را روایت میکند، که راوی داستان حیوان است.
چشمهای دکمهای من داستانی از مجموعه یوزپلنگانی که با من دویدهاند نوشتهی بیژن نجدی، راوی یک عروسک بیجان است که داستان را تعریف میکند.
و گاهی اوقات راوی خود نویسنده یا مؤلف است. بهترین نمونه آن شاید کتاب زوربای یونانی باشد.
انواع زاویه دید و مزایا و معایب آنها:
۱٫ زاویه دید اول شخص:
زمانی که شما یک شخصیت را به عنوان من مشرف به داستان انتخاب میکنید و تمام ضمایر را اول شخص مفرد استفاده میکنید و داستان از صافی افکار و نگاه آن شخص روایت میشود.
از بهترین نمونههای این سبک داستان، چراغها را من خاموش میکنم نوشتهی زویا پیرزاد است. این زاویه دید خیلی راحت و صمیمی است، و خیلی راحت با مخاطب ارتباط برقرار میکند، در واقع خیلی خودمانی است.
۲٫ زاویه دید مخاطب:
در این زاویه دید باید از ضمایر دوم شخص مفرد استفاده شود.
از نمونههای درخشان آن رمان آئورا نوشتهی کارلوس فوئنتس، یا رمان سال درخت نوشتهی ضحی کاظمی که در واقع “تو” را مخاطب داستان قرار میدهد، و در واقع برای یک مخاطبی این داستان روایت شده است.
۳٫ زاویه دید محدود به شخصیت:
یک راوی به عنوان شخصیت مشرف به داستان انتخاب میشود و تمامی ذهنیات و در مورد آدمها و اتفاقات داستان روایت میشود. ضمایر این نوع زاویه دید اغلب سوم شخص مفرد است.
و از نمونههای درخشان این سبک، رمان سووشون نوشتهی سیمین دانشور را میتوان نام برد.
۴٫ زاویه دید نمایشی یا سینمایی:
این سبک دقیقا کاری را میکند که دوربین در سینما انجام میدهد. یعنی بدون اینکه از ذهن، عواطف درونی، احساسات و افکار اشخاص و کاراکترهای داستان مطلع باشد، تنها آن چیزی را روایت میکند که میبیند و برای شما تعریف میکند. نوشتن این سبک نسبت به سبکهای دیگر مشکل است، اما اگر کسی بتواند آنرا خوب به عمل آورد، بسیار هنرمندانه است بخاطر اینکه وجه بصری داستان را بسیار تقویت کرده و این موضوع باعث میشود که خواندن آن داستان مانند تماشای یک فیلم یا یک نمایش بسیار حرفه ای باشد.
مثال رمان خونمردگی نوشتهی الهام فلاح
۵٫ زاویه دید دانای کل:
در ادبیات کلاسیک بسیار از این روش داستاننویسی استفاده میشود. راوی شخصیتی مانند خدا داشت که از قبل از داستان و بعد از داستان به همه اتفاقات، به همه احساسات و به درونیات تمام اشخاصی که در داستان حضور داشتند واقف بود. نمونه آن در ادبیات درخشان روس دیده میشود.
مثال رمان آنا کارنینا نوشتهی لئو تولستوی
قسمت چهاردهم: نگو، نشان بده
ارنست همینگوی یک جمله بسیار معروف دارد که میگوید: نگو، نشان بده.
در واقع منظور او این است که تا جاییکه میتوانید از گفتن پرهیز کنید و بجای آن چیزهایی را با تساوی و المانهای عینی به مخاطبتان نشان بدهید که باعث بشود خودشان به آن چیزی که قرار بوده شما بگویید برسند. همین جمله نیاز به ابزارهایی دارد که باید از آنها استفاده کنید و ملاحظه کنید که از یک حد خاصی فراتر نروید که باعث آزار خواننده شوید.
ابزارهای نگو، نشان بده:
- کنش داستانی
به هرگونه فعل و انفعالی که در طی داستان شما رخ میدهد (اعم از گفتوگو، درگیری، افعال، تصمیمها، رفتار و بحرانها) کنش داستانی گفته میشود.
- گفتوگو
گفتوگوی عینی و مستقیم: کسی با کسی مستقیم صحبت میکند و مکالمه صورت میگیرد. این نوع گفتگوها را خیلی خلاصه نکنید و خیلی هم طولانی نباشند، چون ما وقتی با هم صحبت میکنیم نیز اصطلاحا این حالت بده بستان یا پینگ پونگ رعایت میشود و بطور طبیعی اینگونه نیست که یک نفر مستمع باشد و یک نفر متکلم وحده باشد.
نکته دیگر اینکه حتماً مکالمات در نوشتهها را با دونقطه : و گیومه باز و بسته «» بنویسید و پس از اینکه به اتمام رید به سطر بعدی بروید.
گفتوگوی درونی: شخص میتواند دربارهی خودش این گفتوگو را در ذهن خودش داشته باشد و هم میتواند در مورد اشخاص دیگر داشته باشد. در این مورد باید مراقب باشید که دچار قضاوت و پرگویی درباره آدمهای دیگر نشوید.
- احساسات درونی
احساسات درونی: در اثر هجوم عواطف و غلیان احساسات و عواطف آدمها رخ میدهد.
برای نشان دادن این احساسات بهتر است از نمادهای عینی استفاده کنید. مثلا اگر شخصی عصبانی است با برآمده شده رگ پیشانی اش، گشاد شدن پرههای بینی، فشار آروارههایش روی هم، فشردن مشت و امثال این موارد عصبانیتش را نشان دهیم. اما دقت کنید که در این مورد نیز نباید زیادهروی کنید.
- توصیف
توصیف در داستان دقیقاً همان کاری را میکند که دوربین در فیلم میکند. شما چیزهایی را میتوانید توصیف کنید که حواس پنجگانه شما بتواند آنها را دریافت کند.
در واقع توصیف برآمده از حس است، نه احساس
قسمت پانزدهم: فلشبک، چکیده روایی
ابزارهایی که برای نشاندادن به جای گفتن به کار میرود در چه قالبی استفاده میشود:
۱. فلشبک
شما پرش زمانی داشته باشید و به گذشته بروید و پای خاطرات و اتفاقات گذشته را به زمان حال باز کنید.
فلشبک خاطره گفتن یا یاد ایام گذشته کردن نیست. باید دقت کنید که فلش بک تا زمانیکه یک شخصیت برای مخاطب مهم نشده است، نباید در داستان استفاده شود. بنابراین باید ابتدا پای شخصیت ها در داستان گیر کند و سپس از فلش بک استفاده کنید. فلش بک در واقع یک صحنه است و باید جزئیات یک صحنه را داشته باشد.
۲. چکیده روایی
یک ابزار دقیق که به صورت ناملموس حجم قابل توجهی از اطلاعات را به خواننده میدهد و در واقع خلاصهایست از اتفاقهایی که رخ داده است. دقت کنید حجم اطلاعاتی که در چکیده روایی به خواننده میدهید باید خیلی کم، ملایم و آرام آرام باشد، خواننده نباید حس کند که گوشه رینگ گیر افتاده و نویسنده با ضربات بسیار سنگینی از اطلاعات حجیم او را گیر میاندازد و آزارش میدهد.
داستان را با چکیده روایی شروع نکنید.